شبکه افق - 22 مهر 1400

امام عسکری ع ، "خورشید شب " ( چگونه "لشکرگاه ستم"، "قرارگاه مبارزه" شد؟)

شهادت امام حسن عسکری ع _ سیره سیاسی "پیشاغیبت"_ ۱۴۰۰

بسم‌الله الرحمن الرحیم

سلام عرض می‌کنم محضر مکرم برادران و خواهران عزیز. در سالروز شهادت امام حسن عسگری(ع) هستیم که ایشان را پدر عدالت جهانی، مربّی و استاد امام زمان ولیعصر(عج) باید دانست و نامید. در اوایل در نیمه اول قرن 3 هجری، ایشان در شرایط بسیار سخت اهل بیت(ع) متولد شدند. طبق یک قول که شاید مشهورتر باشد در مدینه، و بعد پدر ایشان امام هادی(ع) بازداشت شدند و از مدینه به عراق و پایتخت جدید بنی‌عباس سامرا برده شدند خب ایشان هم طبیعتاً در این تبعید و بازداشت از دوران کودکی درگیر شد. اگر هم طبق روایات دیگری ایشان در سامرا متولد شده باشند که اساساً امام حسن امام یازدهم شیعیان در بازداشتگاه و تحت نظر حاکمیت به دنیا آمده است یعنی از ابتدای زندگی ایشان در اسارت و تبعید و در بازداشت آغاز شد و همانجا به شهادت رسیدند در اسارت و زندان متولد بشوند و در اسارت و زندان و در یک اردوگاه نظامی به شهادت برسند. حدود 28 سال بیشتر به ایشان مجال ندهند و در سن 29 سالگی ایشان را در عنفوان جوانی به شهادت برسانند. تقریباً بیشتر یا همه عمر امام حسن(ع) در حبس و حصر و تحت نظر و یا در بازداشت به سر برده شده است. یک بخش به همان منوالی است که اهل بیت(ع) همه تحت فشار و نظر حاکمیت‌ها بودند و به عنوان یک تهدید سیاسی خطر سیاسی و به عنوان بدیل و آنترناتیو حکومت‌های موجود چه بنی‌امیه و چه بنی‌عباس مطرح و تحت فشار بودند. علاوه بر این، ایشان یک نظارت تشدیدیافته‌ به علاوه‌ای هم وجود داشت و آن هم بحث مهدی و مهدویت که خب از ابتدا پیامبر اکرم(ص) فرموده بودند و همه هم می‌دانستند حتی حکومت‌ها اجمالاً بنی‌عباس قبول داشتند و از این مسئله استفاده‌هایی گاهی کردند و می‌خواستند بکنند یک مرتبه روایات متواتر و یک شهره‌ای ایجاد شد که او مهدی فرزند ایشان امام حسن است. و میدانید که عسکر نامیده می‌شوند چون یعنی لشکر، و اساساً کل زندگی ایشان در پادگان نظامی حکومت و تحت نظر گذشت از همان آغاز تا شهادت که در 28 – 29 سالگی در جوانی به شهادت رسیدند. امام جواد(ع) در 25 سالگی به شهادت رسیدند و امام حسن عسگری در 29 سالگی به شهادت رسیدند و همه این‌ها معنا و پیام داردو همه نشان می‌دهد که ائمه شیعه و رهبران ما اهل بیت پیامبر(ص) همه چگونه سیاسی بودند و تحت نظر بودند و تقریباً نه، بلکه تحقیقاً هیچ یک از ائمه شیعه عمر طبیعی نکردند. همه این‌ها به شهادت رسیدند، ترور شدند، زندان، تبعید یا از نوع کربلا یا از نوع ترور شیمیایی و سمی و از این قبیل. در عین حال حکومتها مسئولیت‌های این ترورها را نمی‌پذیرفتند به جز کربلا که سریع یزید و حکومت اعلام کرد و بعد خلیفه یزید زیرش زد و گفت من نگفته بودم این کارها را بکنند او هم به نوعی کتمان کرد که این‌ها خودسرانه در کربلا این کارها را کردند حتی او هم مسئولیت صریح را بعد از کربلا نپذیرفت و غیر از او همه ائمه ما که به شهادت رسیدند هیچ یک از حکومت‌ها صریحاً مسئولیت ترور و مسموم کردن اینها را نمی‌پذیرفتند بلکه تظاهر می‌کردند که ما در غم شما شریک هستیم. ایشان را چون به عنوان پدر منجی آخرالزمان و قائم بزرگ آل پیامبر؛ قائم یعنی قیام‌گر، انقلابی، یعنی کسی که تمام قدرت‌ها و ثروت‌های فاسد را براندازی می‌کند و سیستم حکومتی و مدیریتی را در سطح جهان اصلاح می‌کند و اگر نشود براندازی می‌کند. خب امام حسن عسگری(ع) در تمام زندگی دائم تحت نظر دستگاه‌های جاسوسی و اطلاعاتی حکومت و خلافت بود. خلافت هم که می‌گوییم بنی‌عباس ابرقدرت و بزرگترین قدرت کل جهان بود. البته در زمان امام حسن(ع) اختلافات داخلی و بعضی از مسائل دیگر باعث شده بود دستگاه بنی‌عباس یک مقداری دچار ضعف و تشتت بشود و درگیری‌های داخلی خودشان علیه هم مدام کودتا می‌کردند همین‌طور غلامان و افسران نظامی ترک که اول در خدمت خلفا بودند کم‌کم خلفایی را در خدمت خودشان گرفتند و یک شبه کودتای این‌طوری هم اتفاق افتاده بود. در هر حال و در هر دوره‌ای از این دوره‌ها دو – سه دهه‌ای که امام حسن(ع) در حیات هستند و آن چند سالی که ایشان رهبری شیعه را به عهده داشتند تا در 28- 29 سالگی به شهادت می‌رسدند دائم تحت نظر و کنترل هستند کوچکترین ارتباط‌ها و رفت و آمدها گزارش می‌شود و هر کس با ایشان به یک شیوه و علامتی، ارتباطی ولو یک گفت و شنود در گذر و عابرانه، تعقیب می‌شد و بازداشت می‌شد و پیگیری می‌شد که قضیه چیست و... در سال 232 هجری متولد شدند و در 260 هجری علائم شهادت در ایشان پیدا شد و خلیفه معتمد برای این که افکار عمومی را بازی بدهد اعلام کرد که بهترین تیم پزشکی دربار را و همین‌طور یک تیم قانونی و حقوقی یعنی قاضی القضات دستگاه خلافت عباسی را، رئیس دستگاه قضایی و تیم پزشکی را بر بالین امام حسن عسکری(ع) در همان منزل‌شان در بازداشتگاه و پادگان فرستاد که یعنی ما هم از نظر قانونی و حقوقی و هم از نظر پزشکی و طبی کاملاً مسئولانه برخورد کردیم و روشن شود که ایشان دارد به مرگ طبیعی از دنیا می‌رود. و خب در کنار پدر بزرگوارشان در همان خانه خودشان که بازداشتگاه‌شان بود به شهادت رسیدند و کنار پدر دفن شدند. این حرم سامرا عسکریین، محل دفن دو بزرگوار که هم خانه‌شان و هم بازداشتگاه‌شان آنجا بود هر دو همانجا به شهادت رسیدند و همانجا دفن شدند. خب دستگاه هم با این محاسبه که این‌ها کنترل شدند و در یک دوره‌هایی که یک مقداری فضا بازتر بود بخصوص آن اوایل، ایشان با اصحاب خاص خودشان ارتباطات بیشتری داشتند، گاهی جلسات محدودی برگزار می‌شد که دستگاه به شدت روی آن مراقبت داشت و روایتی که از جناب شیخ طوسی نقل شده، که ایشان نقل می‌کند عثمان بن سعید که یکی از نیروهای خاص امام حسن(ع) است در طول مدتی که ایشان بیمار بودند بر بالین ایشان بود و بعد از شهادت هم در غسل و کفن ایشان شرکت داشت. همین جناب عثمان است که بعد از امام حسن عسگری(ع) نایب خاص و رابط حضرت حجت(عج) را با شیعیان است با نیروهای علوی و انقلابی. چون ایشان به طور کامل از اول هم تولدشان مخفی شد کاملاً پیام سیاسی و تهدیدی علیه حاکمیت بود و هم در تقریباً تمام عمر امان زمان در غیبت و اختفاء بودند و زندگی مخفی داشتند که از آن به غیبت صغری تعبیر می‌شود. و در پایان آن یک ظهور موقت و اعلام آغاز غیبت کبری است.

خب در حاکمیت بنی‌عباس ما با یک فراز و نشیبی مواجه هستیم از زمان موسی‌بن‌جعفر(ع) تا زمان امام عسگری(ع). هارون با موسی بن جعفر امام کاظم(ع) برخورد بسیار شدید و خشنی دارد دائم ایشان در زندان و تبعید هستند و در زندان به شهادت می‌رسند فضای سیاسی کشور تغییر می‌کند انقلاب‌های علوی مناطقی را آزاد کردند و حکومت‌های خودمختار علوی تشکیل می‌دهند مأمون سر کار می‌آید و به این نتیجه می‌رسد که باید به علوی‌ها و شیعه امتیاز بدهد و قضیه دعوت امام رضا(ع) یعنی بازداشت محترمانه ایشان که از مدینه ایشان را به خراسان و مرو آوردند و بعد از مأمون که سیاستش یک مقدار سیاست باز و فریبکارانه‌تری بود حدود20 سال هم خلافت کرد متوکل که می‌آید سیاست‌های حکومت تغییر می‌دهدو متوکل هم حدود 15 سال حکومت و خلافت می‌کند و در زمان متوکل سیاست‌های حکومت علیه اهل بیت(ع) به شدت خشن، سرکوبگرانه و تشدید می‌شود حتی حرم سیدالشهداء(ع) را تخریب می‌کند. امام هادی(ع) را بازداشت می‌کند و از مدینه به پایتخت سامرا می‌آورد و تحت کنترل و بازداشت مستقیم دستگاه اطلاعاتی و نظامی حکومت باشند و همین‌طور فرزند ایشان امام حسن عسگری(ع) در آن دوران کودکی هستند ایشان را هم به پایتخت می‌آورد که تحت نظر باشند و خیلی توهین و اذیت می‌کند و برخوردهای سرکوبگرانه و خشنی متوکل علیه امام هادی دارد که مقدمه برخورد با امام حسن هم هست و همین‌طور با شیعه و نیروهای انقلابی و علوی در کل عراق و حجاز، برخوردهای خیلی خشنی دارد. دوران منتصر، پسر متوکل، باز یک مقداری فشارها کم می‌شود به دلایل سیاسی اجتماعی دستگاه حکومت و منتصر یک مقداری فضا را باز می‌کند و در این دوره امام هادی(ع) یک مقداری برای بعضی از فعالیت‌ها و ارتباطات دستشان باز می‌شود اما بعد که مستعین خلیفه بعد می‌آید این هم همین‌طور به شیوه متوکل خشن و سرکوبگرانه عمل می‌کند و شیوه‌های خشن دوباره برمی‌گردد. شبکه وسیع وکلا که قرارگاه‌هایی در سراسر جهان اسلام بودند به لحاظ معارفی و عقیدتی و سیاسی ایدئولوژیک و همین‌طور نظامی و مالی و یک تشکیلات جهانی در تقابل با حاکمیت و خلافت همه جا داشتند. این ارتباط در زمان امام هادی(ع) خیلی سخت شد در آن دورانی که بازدداشت و سرکوب بود و ایشان شهید شدند و در زمان امام حسن عسگری(ع) به اوج شدت و صعوبت رسید و لذا این شبکه‌ها هم مخفی‌تر و پیچیده‌تر شدند هم شیعیان اسماعیلی، شیعیان زیدی و بنی‌الحسن فرزندان امام حسن مجتبی(ع) که همه جا دست به قیام‌های مسلحانه زده بودند و مناطقی را آزاد کرده بودند آن‌ها هم شبکه‌ها با این تشکیلات به شبکه مرتبط بود و این شبکه تحت رهبری امام حسن عسگری(ع) است در حالی که ایشان به طور کامل تحت نظارت و کنترل و بازداشت هستند. خب سیاست‌های حاکمیت به شکلی شده بود که عملاً در زمان امام هادی(ع) و امام عسگری(ع) دستگاه یک مقدار زیادی هم به لحاظ اقتصادی و هم به لحاظ دیوان‌سالاری و هم به لحاظ مذهبی و اختلافات داخلی بین خودشان دچار تشتت و ضعف‌هایی شده بود و پایتخت هم به دلیل شورش‌هایی که در بغداد شده بود احساس خطر می‌شد منتقل شده بود به سامرا و حکومت هم از لحاظ فکری و مذهبی بین جریان حنبلی و با جریان معتزلی یک جنگ داخلی اعتقادی هم خود بنی‌عباس بود و مأمون و متوکل به لحاظ فرهنگی در دو قطب متقابل بودند و بعد هم نفوذ تشدید شده غلامان ترک و افسران نظامی که تحت امر بودند ولی کم‌کم اینها در نیمه و اواخر قرن 3 هجری عملاً بر دستگاه مسلط شدند و حتی خلیفه‌کشی می‌کردند یعنی خود متوکل کودتا کردند و کشتند و خلیفه عوض کردند. بنابراین این اختلافات داخلی هم در حکومت بنی‌عباس بود هم در بغداد بود و هم در سامرا بود و ظرف ده سال چهار تا خلیفه در اثر کودتاهای داخلی کشته شدند این خلیفه علیه آن یکی کودتا می‌کرد، گاهی فرزند علیه پدر، برادر با برادر، و آن جناح‌های داخل دستگاه بنی‌عباس این‌طوری عمل می‌کردند یعنی ظرف 10 سال چهار خلیفه و رهبر دستگاه حکومت کشته شدند و انگار که 4 تا کودتا انجام شد و مناطق مختلفی هم تحت تسلط گروه‌های مختلفی به وجود آمده بود که ظاهراً تحت حکومت مرکزی بودند اما گاهی نبودند از جمله در ایران سلسله طاهریان که به وود آمد این‌ها ظاهراً با حکومت بودند اما در یک دوره‌هایی ظاهراً مستقل بودند حتی ارتباطاتی هم با امام هادی و امام حسن عسگری(ع) داشتند و یک حالت خودمختاری و مرکزگریزی در آن‌ها بود. مناطق دیگری هم یک چنین اتفاقاتی افتاده بود و وقتی زمان معتمد عباسی رسیده چالش‌ها در حکومت به اوج خودش می‌رسد یعنی تقریباً بنی‌عباس ظاهری هستند بدون باطن و چالش‌ها را نمی‌توانند مدیریت کنند حتی داخل خود حکومت، و بر بخش مهمی از سرزمین خلافت اسلامی عملاً سلطه و حکومت واقعی نداشتند حکومت اسمی و ظاهری بود. لذا در این دوران از وجود امام حسن عسگری(ع) حکومت خیلی بیشتر احساس خطر کرد و لذا معتمد خلیفه عباسی اساساً در سامرا اعلام کرد بزرگترین خطری که الآن حاکمیت را تهدید می‌کند ایشان است همین آقایی که از بچگی‌اش تحت بازداشت و کنترل ماست این خطر اصلی در سامرا است فشار و نظارتو مراقبت را خیلی علیه امام حسن عسگری(ع) تشدید کرد و بعضی ارتباط‌های خیلی محدود را هم که گاهی داشت آن‌ها را هم اجازه نداد ادامه پیدا کند. بخصوص که در این زمان جناح‌های مختلف شیعی یک پیروزی‌های مهم و پراکنده‌ای را هم به دست آورده بودند مثلاً شیعیان زیدی که در شمال ایران و در یمن عملاً حکومت و قدرت داشتند داعی کبیر که در نیمه قرن سوم هجری در طبرستان در شمال ایران یک حکومت قوی اسلامی شیعی با رویکرد زیدی تشکیل داد یعنی با اصالت انقلاب و قیام مسلحانه. این‌ها را هم باید ببینیم علاوه بر این که چند قیام بزرگ دیگری هم که گاه شیعی و علوی بودند و گاهی هم با اسم و تشبّه به شعارهای علوی علیه حکومت سر می‌گرفت در این دوران امام حسن عسگری این‌ها را هم باید دید. از ‌آن طرف جریان‌ها انحرافی و افراطیون، جریان غلات شیعه که به دلیل قطع ارتباط‌شان با ائمه یعنی با امام هادی(ع) و امام حسن عسگری(ع) در این دوره، بعضی از جریان‌های انحرافی شیعه که تا گاهی در حد ارتداد پیش می‌رفتند ظهور کردند که ادعای پیامبری بکنند، ادعای خدایی بکنند اول برای ائمه و بعد کم‌کم برای خودشان. جریان نُمیریه،‌ محمد نُمیری در عراق و کوفه شروع که بعد خیلی گسترده شد و بخش مهمی ازجریان‌هایی که به نام علوی در ده‌ها میلیون، در سوریه، در ترکیه، حتی در بخش‌هایی از عراق و ایران در اروپا تا بالکان و در قلب اروپا حضور دارند آلبانی و... همه این‌ها ادامه جریان‌های شیعی بودند که کم‌کم رابطه‌شان با ائمه(ع) قطع شد و به دام بعضی از جریان‌های افراطی انحرافی افتادند یا جریان نمیریه، جریان اسحاقیه که آن اسحاق بن محمد نخعی بود در بصره در عراق، او در کوفه، در بغداد، در مدائن، و همان موقع‌ها یک جریان در قم بوجود آمد. این‌ها جریان‌های شیعی بودند که از یک طرف در کار نبرد مسلحانه با حکومت بودند ادعای شیعی و علوی داشتند یک عده‌ای هم جریان‌هایی بودند که هم با حکومت مخالف بودند و هم عملاً از ائمه(ع) فاصله گرفتند حالا بخشی از این فاصله‌ها جبری بود و بخشی‌ای هم نه تحمیل شد و اتفاقات و انحرافاتی پیش آمد. این وضعیت کلی حکومت و رقبای آن و اپوزوسیون در جناح‌های مختلف هنوز جریان‌های شوونیستی ایرانی بودند جریان‌های خوارج بودند اختلافات داخلی دستگاه بین خود جناح‌های بنی‌عباس بود که تا حدی همدیگر را ترور کنند و علیه هم کودتا کنند و مدام خلیفه پشت خلیفه عوض بشود این‌ها هست از آن طرف هم جریان شیعه اهل بیتی(ع) منتهی با رهبری که در تمام عمرش در بازداشت است یعنی امام حسن عسگری(ع). نقل شده است که ایشان فقط یک بار اجازه پیدا کردند که از سامرا خارج بشوند و آن هم برای عمل حج بود و ایشان اجازه دادند که حج رفتند و دوباره برگشتند و به پایتخت برگردانده شدند و تحت کنترل بودند تا به شهادت رسیدند. در این فرصت آن دوره‌هایی که امام حسن عسگری(ع) یک مقداری فضای سیاسی باز بود و امکان فعالیت یک مقدار بیشتر بود خب ایشان جلساتی هم فرهنگی اعتقادی داشتند در جهت کادرسازی، پاسخ به شبهات و از این قبیل. باز این نکته هم این‌جا قابل ذکر است که به لحاظ فکری و فرهنگی و فلسفی جریان‌های متعدد رقیب یا دشمن مخالف با اصل اسلام و قرآن حضور داشتند که هم خلافت و هم حکومت ظاهراً باید مراقب دین باشد ادعا می‌کرد که حکومت اسلامی است و باید متولی نهاد دفاع از دین باشد و حتی مواردی داریم که خود حکومت کسانی را نداشت که پاسخ این شبهات جریان‌های ضد اسلامی را بدهد و در یک مورد ثبت است که یکی از خلفا به امام حسن عسگری(ع) می‌گوید دین جدت را خودت دریاب! ما دیگر از پسِ این جریان‌ها برنمی‌آییم. یک مقداری به او فرصت می‌دهند که شما بیا اقلاً و به این جریان‌های الحادی و مشرکانه، مخالفین اصل اسلام، مخالفین قرآن جواب بده و کمک کن که به این‌ها جواب داده بشود. برای این که از خودشان رفع تکلیف بکنند و بگویند که ما گفتیم. خب امام حسن عسگری(ع) این کار را می‌کردند یعنی در روایات متعددی نقل شده که ایشان اولاً به زبانهای گوناگون با ملیت‌های گوناگون و با فرقه‌ها و ایدئولوژی‌های مختلف، امام حسن عسگری(ع) بحث و گفتگو دارند حتی مناظره دارند از ایشان نقل شده که حتی با زبان ترکی با ترکان بحث می‌کرد و به زبان فارسی با ایران صحبت می‌کرد و به زبان هندی با هندوها بحث می‌کرد و مثل بعضی از اهل بیت(ع) که نقل شده به زبان‌های رومی و بلغاری، زبانهای مختلفی از این‌ها نقل شده، عبری بحث می‌کردند که حالا شیعه این را می‌تواند هم این را حمل بر علم لدنی بکند که یک لطف خاص الهی است و همین‌طور که زبان مادری را خداوند به تو از کودکی الهام می‌کند زبان‌های دیگری را هم می‌تواند. بعضی‌ها هم گفتند ضرورتی ندارد این‌ها لدنی باشد می‌تواند آموزش دیده باشند و این منافاتی با امامت و علم امامت ندارد حالا به هر شکلی که باشد امام حسن عسگری(ع) یک جوان از 18- 20 ساله با مکاتب مختلف هرکس از هر جا آمده با زبان خود آن‌ها با آن‌ها گفتگو می‌کردند پاسخ شبهات و سؤالات این‌ها را می‌دادند. یک موردی هم نقل شده در مورد "کِندی" که او را پدر فلسفه عربی می‌دانند و اولین کسی است که ترجمه فلسفه‌های شرق و غرب از جمله یونانی را از به زبان عرب شروع می‌کند و بعد هم خودش در یک مواردی نظریه‌پردازی می‌کند طبقه‌بندی می‌کند که مثلاً او را حتی قبل از فارابی به عنوان اولین فیلسوف عرب با فیلسوف مسلمان نامیدند. نقل شده که ایشان در یک دوره‌ای مواضع نادرستی علیه وحی و قرآن گرفت شبهاتی وارد کرد و حتی یکی از شاگردان او که مرتبط با امام حسن عسگری هم بود به ایشان در همان بازداشتگاه خبر می‌رساند که کِندی یک حلقه‌هایی از شاگردان دارد و یک مدرسه‌ای دارد و تألیفاتی دارد و آدم مطرح و صاحب نفوذی به لحاظ علمی و فرهنگی است ایشان قرآن را زیر سؤال می‌برد و می‌گوید من در قرآن به شما تناقضاتی را نشان می‌دهم که این چطور می‌تواند کلام خدا باشد در حالی که این آیه با آن آیه سازگار نیست. این ادعایش بود. خب امام حسن عسگری(ع) فرمودند که مگر شما درس نخواندید خب بروید جلسات گفتگو کنید و پاسخ بدهید آن شخصی که رابط بود گفت ما نمی‌توانیم از پسِ این بربیاییم این خیلی مُلا و باسواد است هرچی می‌گوییم چهارتا چیز می‌گوییم. امام حسن عسگری(ع) می‌پرسند عین آن حرف‌هایی را که گفته دقیق به من مننتقل کنید که دقیق مشخص بشود چه چیست همین‌طور افوایی که می‌گویند می‌گویند نه، دقیق ببینم چه می‌گوید؟ خلاصه این که امام حسن عسگری(ع) در خصوص بعضی از این آیات به آن شخص توضیح می‌دهند و می‌گویند به او نگو که از من شنیدی چون هم حکومت روی من حساس است و هم خود این‌ها معلوم نیست چه نگاهی دارند شما خودت برو از قول خودت این جواب را به او بده و بعد هم از او سؤال کن که شما به عنوان یک عالم و یک آدم اهل فکر و اهل قلم این احتمال را می‌دهی که برداشتی که از این آیه کردی و فهم تو از این آیه، فهم نادرستی است و آیه را درست نفهمیدی؟ متوجه شدی این آیه این احتمال را در مورد معنای این در نظر داشتی و گفتی بین این آیه و آن آیه تناقض است یا نه، اگر این معنای آیه باشد دیگر تناقضی نیست. خب چند باری آن شخص پرسش و پاسخ‌هایی می‌کند و کِندی می‌فهمد که این سؤالات سؤالات دقیقی است و سؤالات آن شخص هم نیست این حرف‌ها از جای خاصی دارد می‌آید یک بار به شوخی به آن شخص می‌گوید این حرف‌هایی که تو در جلسات آمدی گفتی این‌ها گنده‌تر از دهان توست راستش را بگو اینها را چه کسی به تو یاد می‌دهد می‌آیی می‌گویی؟ این اول می‌خواسته کتمان گفته، که امام می‌گوید ضرورتی ندارد اسم من را ببری می‌گوید ایشان. کِندی می‌گوید حدس می‌زدم این حرف‌ها جز از اهل بیت(ع) و پیامبر(ص) و اولاد پیامبر بر نمی‌آید. سلام به ایشان برسان و تأملاتی می‌کند و بعد به آن شخص می‌گوید به او سلام برسان و بگو من تأمل روی این مسائل کردم و به همان نتیجه‌ای که شما گفتید رسیدم شما درست گفتید و این تناقص نیست و حتی همین پاسخ‌های با سعه صدر و با محبت و استدلالی که امام حسن عسگری(ع) از بازداشتگاه برای کِندی فرستادند مسیر او را تغییر داد و جهت او را عوض کرد و او خودش گفت که این رساله و کتابی که علیه قرآن نوشتم به عنوان تناقضات قرآن من این‌ها را قبول ندارم و برائت خودم را اعلام می‌کنم و حتی خودش آنچه که نوشته بود رفت به دجله ریخت و دور ریخت و گفت من حرفم را پس گرفتم و هیچ کس حق ندارد این رساله را و این حرف‌ها را جای دیگری نقل کند چون من خودم این حرف‌ها را قبول ندارم تناقضی در قرآن نمی‌بینم و اشتباه کردم. خب این تأثیرگذاری امام حسن عسگری(ع) است که آن موقع یک جوان بیست و چند ساله هستند در زندان و بازداشتگاه هستند و یک کسی که اولین فیلسوف عرب و سرسلسله فیلسوفان مسلمان شناخته شده و آدم عادی نبود. یکی هم باز این جریان‌های انحرافی و افراطی و غلات داخل شیعه که از این بازداشت و دوری و دسترس ناپذیری امام حسن عسگری(ع) و قبل از آن امام هادی(ع) سوء استفاده می‌کردند و دلایل و انگیزه‌های پست یا مادی یا جاه‌طلبی و رقابت‌های داغلی، حسد، کینه یا سازش با دستگاه و حکومت و عوامفریبی، مریدبازی، سوء استفاده مالی و از این قبیل و بعضی‌ها هم بودند که از نزدیکان ائمه هم بودند و این‌ها کم‌کم وسوسه می‌شدند خیانت می‌کردند سوء استفاده کردند حتی با انحرافاتی در عقاید شیعه ایجاد می‌کردند که یکی از وظایف امام هادی و امام حسن(علیهما‌السلام) این بود که از درون بازداشتگاه با هزار و سختی و مشکلاتی این‌ها را هم رصد کنند و هم شناسایی کنند و هم کنترل و مهار کنند و هم شیعه را آگاه کنند و هم در عین حال مراقب باشند یک نزاع داخلی بین خود شیعه ایجاد نشود و این کار بسیار سختی بود و حکومت هم مدام این وسط فتنه می‌کرد. و این سوء استفاده‌ها و انحرافات تا نزدیک‌ترین سطوح امام حسن عسگری(ع) ادامه داشت یعنی شما کافی است که ببینید برادر ایشان جعفر که شیعه او را به عنوان جعفر کذّاب جعفر دروغگو یا کلاهبردار می‌نامند یا جعفر ثانی گفتند یکی همین است برادر ایشان است و یک مدتی هم با دستگاه درگیر است و حتی یک بازداشت مشترکی امام حسن عسگری(ع) و جعفر با هم دارند و از این قبیل هم بود اما بعد با حکومت ساخت! به حکومت باج می‌داد باج می‌گرفت و یک جریان انحرافی داخل شیعه می‌خواست ایجاد کند حتی می‌خواست رهبری و امامت را یک جوری با کمک دستگاه امام و رهبر شیعیان بشود به جای امام عسگری که در بازدداشت شهید حکومت هستند و از این قبیل. حکومت را هم می‌دانید که یک جریانی که هم بُعد سیاسی داشت و هم انحرافات درون شیعی و جریان‌ها و فرقه‌های انحرافی داشت این بود که بعضی گفته‌اند بعد از امام رضا(ع) دیگر امامت منقطع شده و ایشان آخرین امام بوده و دیگر بعد از ایشان رهبری نیست و اصلاً امام رضا(ع) حتی فرزند نداشته است! چون امام رضا(ع) یک فرزند بیشتر ندارد اما تک فرزند حضرت رضا(ع) هستند که فرزندشان امام جواد(ع) هستند امام محمدتقی که ایشان هم در جوانی در 25 سالگی شهید شدند. لذا از بعد از امام جواد(ع)، امام هادی(ع) و امام عسگری(ع) همه این‌ها را به نام ابن الرضا بخصوص شیعه تبلیغ می‌کرد که برای همه روشن شود که همان علی‌بن‌موسی‌الرضایی که همین خلافت عباسی در برابرش این‌قدر احترام گذاشت و گفت بیایید خلافت حق شماست و مردم شما را قبول دارند مسئولیت شهادت ایشان را هم به عهده نگرفتند و حتی خلیفه مأمون ایشان را کنار پدر خودش هارون، از سرِ احترام دفن کرده و سه روز عزای ملی اعلام کرده، خودش سه روز جز نان خشک نخورده، سیاهپوش و عزادار و از این قبیل بوده است خب این‌ها فرزندان همان آدم هستند. تا سه ابن الرضا گفته شده است راجع به امام جواد(ع)، امام هاد(ع) و امام حسن عسگری که این‌ها فرزندان همان رضا(ع) امام هشتم و آن شخص هستند که این همه شما برای آن احترام قائل بودید. امام حسن عسگری(ع) 22 سال‌شان است که پدر به شهادت می‌رسند و همان‌جا دفن می‌شوند و ایشان مسئولیت رهبری شیعه را به عهده می‌گیرد. دقت کنید: امام حسن عسگری(ع) 22 ساله رهبری را به عهده می‌گیرند و 29 ساله شهید می‌شوند. این وسط 6 – 7 سال رهبری شیعه در یکی از سخت‌ترین شرایط اهل بیت(ع) به عهده امام حسن عسگری(ع) است. در همین زمان است که چند انشعاب مهم به همین دلایلی که عرض کردم داخل شیعه اتفاق افتاد ولی اکثریت شیعه امام حسن عسگری(ع) طوری رفتار کردند که شک و شبهه‌های داخلی پشت جبهه شیعه را مدیریت کردند و اکثراً پذیفتند که ایشان بعد از شهادت امام هادی(ع) رهبر شیعه است ولی در عین حال بخشی از شیعه انشعاب کردند و رهبری ایشان را نپذیرفتند. یک عده گفتنده که امام هادی(ع) مهدی بود و غائب شده ظهور می‌کند یا اصلاً نمرده و دوباره زنده خواهد شد. یک عده گفتند برادر امام حسن عسگری(ع) که به نام محمد بود و ایشان قبلاً در زمان حیات پدر فوت کرد می‌گفتند ما او را قبول داریم و همین ادعا را در مورد او می‌کردند. یک عده هم دنبال جعفر دروغگو، جعفر کذاب افتادند چون او هم فرزند امام هادی و فرزند اهل بیت است و این‌طوری هم نبود که هیچ نوع فضائیل و جذابیت نداشته باشد، او خودش یک انا رجلی می‌گفت و برای خودش یک کسی بود منتهی سبک زندگی و رفتارش و زیگزاگ‌هایی که در مواضع خودش می‌رفت و مواردی که نشان می‌داد این اخلاق، اخلاق یک امام شیعی و اهل بیتی نیست این‌ها باعث می‌شد که اکثر شیعه رهبری جعفر را نپذیرفتند. حکومت می‌خواست جعفر کذاب را در برابر امام حسن عسگری(ع) تقویت کند که این برادر رهبر شیعه بشود. امام حسن عسگری(ع) هم محدود بود و طبیعتاً نمی‌توانست حضوری به همه توضیح بدهد و جواب بدهند که ماجرا چیست، موارد متعددی مکاتبات مخفی بین امام حسن عسگری(ع) و رهبران جریان‌های شیعی در نقاط مختلف جهان از مصر و شام تا یمن و تا ایران شمال ایران، خراسان، همه این ارتباطات و این نامه‌نگاری‌های پنهان وجود داشت که نشان می‌داد همه جا یک اختلاف نظر و ابهاماتی راجع به رهبری بعد از شهادت امام هادی(ع) پیش آمده که امام حسن عسگری(ع) توانستند زیر آن فشار و اختناق سنگین حاکمیت به تمام این شبهات تقریباً جواب بدهند و اکثریت شیعه را متقاعد کنند که مسیر از طریق ایشان ادامه دارد و با این که تعقیب و مراقبت و فشار حکومت آن‌قدر شدید بود که عرض کردم این‌ها را وسط پایگاه و پادگان خودشان آوردند که همه مأمورین نظامی و امنیتی حکومت هستند زندگی عادی ندارند تماماً این زندگی تحت نظر حکومت است. این‌قدر حکومت و خلافت بنی‌عباس که ابرقدرت جهان است از امام حسن عسگری(ع) احساس خطر می‌کند در عین حال، در روایاتی نقل می‌شود که چگونه در همین فشار امنیتی امام حسن عسگری(ع) ارتباطات و بخصوص مکاتبات مخفی با شیعه و پیروان‌شان با انقلابیون و علوی‌ها دارند و آن شبکه وکلا و وکالت و قرارگاه‌های مختلف را دارند رهبری می‌کنند با وجودی که این همه، دستگاه چهارچشمی بلکه صدتا چشم کوچکترین جزئیات را دارد کنترل می‌کند بخصوص که این خبر هم بین شیعه رایج شده که همه جا پچ پچ و پخش می‌شد که شیعه می‌گوید فرزند ایشان، بعد از ایشان آن مهدی و قائم بزرگ آل محمد است و آن رژیم‌ها و همه رژیم‌ها را سرنگون خواهد کرد. همان اتفاقی که در مورد حضرت موسی(ع) و فرعون افتاده بود که اعلام کرده بودند فرزند پسری در بنی‌اسرائیل به دنیا می‌آید که او چنین و چنان خواهد کرد و دستگاه فرعون را از هم خواهد پاشوند لذا شروع کردند دستور دادند در یک دوره‌های خاصی و مناطقی، هر فرزند پسری به دنیا می‌آید باید کشته بشود که ماجرای حضرت موسی است که خدای متعال اراده کرد به دست خودِ خانوادة فرعون در کاخ خودش دشمن خودش را و برانداز خودش را پرورش بدهد و بزرگ کند و موسی(ع) از کودکی کاخ‌نشین شد و در کاخ فرعون بزرگ شد و بعد همان دستگاه را برانداخت. یک چیزی شبیه این در مورد امام حسن عسگری(ع) و امام زمان(عج) مطرح شد و امام زمان(عج) درون پایگاه نظامی خلافت مخفیانه متولد می‌شود و بعد اوست که مأمور الهی برای سرنگون کردن همه حکومت ظلم و جور در جهان است. لذا از این جهت هم نظارت دستگاه روی امام حسن عسگری(ع) حتی بیش از ائمه قبل و بیش از امام هادی(ع) بود. بعضی از این نامه‌ها هم گاهی در اسناد تاریخی ذکر شده است. مثلاً ‌نامه‌ای است که امام حسن عسگری(ع) 7- 8 سال قبل از شهادت‌شان در همان بازداشتگاه وقتی حدود 20 سال‌شان است به عُبیدالله طاهری از سلسله طاهریان از حاکمان طاهری می‌نویسند که او با دستگاه خلافت و خلیفه و مستعین زاویه و مشکل پیدا کرده بود و علیه خلافت درگیر شده بود و امام حسن عسگری(ع) از همان بازداشتگاه حکومت، نامه‌ای نوشتند برای حاکم سلسله طاهریان ایران و به مبارزه با خلیفه تشویق کردند و آن‌جا صریحاً خلیفه را به عنوان طاغوت و طاغی در آن نامه می‌نویسند و از خداوند می‌خواهند که این رژیم و دستگاه را سرنگون کند و بعد هم همین‌طور می‌شود یعنی آن خلیفه خلع می‌شود و خلیفه دیگری سر کار می‌آید چون او مستعین هم خیلی جنایتکار بود. در زمان رهبری امام حسن عسگری(ع) در این 7- 8 سال چندتا خلیفه عوض شده است اول معتضد بوده که 3 سال تقریباً حاکم و خلیفه جهان اسلام بوده، بعد مهتدی آمده که او حدود یک سال بیشتر نبوده،‌ بعد معتمد آمده که او تقریباً 23- 24 سال ظاهراً خلافت می‌کند ولی همه این‌ها خلفایی هستند که تسلط کامل بر آن امپراطوری خلافت عباسی ندارند و ضعیف هستند و عملاً قدرت در اختیار فرماندهان نظامی بربر و ترک بود که عملاً کشور دست آن‌ها بود به اسم این‌ها. و در یک دوره‌هایی هم چون ضعیف بودند و امام حسن عسگری(ع) یک مقداری فضا را بازتر می‌دیدند کمال استفاده را می‌کردند، ارتباطات‌شان را و تشکیلات را تقویت می‌کردند حتی مواردی در این دوره‌ها بعضی جلسات محدود، داخل خودِ خانه در پایگاه نظامی دشمن یا در روابط پنهان بیرون در خانه‌های مخفی و تیمی که داشتند می‌توانستند انجام بدهد و در یک دوره‌هایی که کار خیلی سخت می‌شد طبیعتاً امکان این کار نبود، از طریق نامه‌نگاری‌های مخفی این‌ها صورت می‌گرفت. بعضی از این نامه‌ها لو رفت. مثلاً مثل همین نامه‌ای که یک ارتباطی که ابواحمد طاهری از طاهریان با امام حسن عسگری(ع) دارد که دارند علیه دستگاه خلافت و حکومت برنامه‌ریزی می‌کنند که این‌ها لو می‌روند دستگاه اطلاعاتی حکومت چندتا از این نامه‌ها را پیدا می‌کند و امام حسن عسگری(ع) را زندانی می‌کنند یعنی علاوه بر این که خانه‌شان در پایگاه عملاً بازداشت بودند اما از خانه هم ایشان را می‌گیرند و به زندان می‌برند می‌گویند داری برای براندازی توطئه می‌کنی و ارتباطات‌تان با نیروهای مسلّح و جریان‌های مخالف نظامی را ما کشف کردیم که ایشان که بازداشت می‌شوند یک سال بعد هم خلیفه می‌میرد. که آن هم یک ماجرایی دارد. در مورد امام حسن عسگری(ع) و فرمایشی که ایشان داشتند که حالا فرصت نیست عرض بکنم. چند بار برنامه ترور امام حسن عسگری(ع) اتفاق افتاده و طراحی شد، چند مورد آن اجرا شد و صحنه‌سازی شد. موفق نبود و بالاخره معتضد خلیفه بعدی که امام حسن عسگری(ع) را دستگیر کرده بود او هم مُرد . دو – سه‌تا این وسط در آن دوره‌ای که امام حسن عسگری(ع) در زندان هستند یعنی بازداشت زندانی شدند و ایشان را در سلول‌های زندان‌ها و شکنجه‌گاه‌های حکومت بردند چندتا قتل و ترور و انتقال قدرت در داخل حاکمیت اتفاق می‌افتد اما هر دو سه جریانی که می‌آیند و می‌روند همه‌شان شدیداً ضد شیعه و ضد اهل بیت(ع) هستند و برخوردهای خشن سرکوبگرانه‌شان در آن تغییری پیش نمی‌آید و در یک مورد نقل شده آن کسی که مأموریت پیدا کرده از طرف خلیفه که از فرماندهان و ژنرال‌ها بود که امام حسن عسگری(ع) را در زندان بطور قطع بکشند و سربه‌نیست بکنند قبل از این که این طرح را اجرا بکند یک مأموریتی به او خورد برای یک جنگ، که رفت و آن‌جا در آن جنگ این کشته شد و نتوانست این بار هم این مآموریت ترور را انجام بدهد و انجام نشد بعد هم خودِ خلیفه علیه او یک شورش داخل خلافت شد و عزل شد و مرد شاید بین دو – سه‌تا خلیفه‌ای که زمان امام حسن عسگری(ع) هستند این از همه بدتر با امام برخورد کرد که خودش هم عاقبت سختی پیدا کرد.

در همین دوره معتمد که همین دوره است علوی‌ها شورش‌های مسلّحانه در نقاط مختلف کردند بعضی از مناطق را آزاد کردند هم شیعه امامیه، هم شیعه زیدی، هم شیعه اسماعیلی، علی‌بن‌زید که در کوفه قیام مسلحانه کرده بود و کوفه را و بخشی از عراق را جنوب عراق را از شمال عراق سامرا جدا کرده بود یک حکومت علوی تشکیل داده بود، یک مدتی بود که بعد ایشان شکست خورد، شورش بعدی اتفاق افتاد که دامنة آن وسیع‌تر بود. این‌ها شورش‌های مسلّحانه زمان امام حسن عسگری(ع) هستند که با بعضی از این‌ها امام(ع) ارتباط داشتند و مخفیانه حمایت می‌کردند و بعضی‌ها را هم ارتباط نداشتند و هیچ وقت معلوم نشد که ارتباط داشتند یا نه؟ تأیید صریحی کردند یا نه؟ و از این قبیل. مخفی بود و جهات متعدد و گاهی متناقضی پیش می‌آید. مثلاً قیام مشهور صاحب زنج، و شورش بردگان در بصره، جنوب عراق علیه حکومت در جنوب بین‌النهرین که جنوب شرق عراق فعلی و جنوب غرب ایران فعلی، خوزستان و بصره اتفاق افتاد یک قیام بزرگ شیعی که خیلی دامنه‌دار بود که این نهضت به این آسانی سرکوب هم نشد و چیزی حدود 15 سال دائم آن‌جا جنگ و گریز بود و حکومت نتوانست این‌ها را ریشه‌کن کند و براندازد. خب آن‌ها هم ادعا می‌کردند که ما علوی هستیم، شیعه هستیم. منتهی از امام حسن عسگری(ع) تأیید صریح و علنی برایشان نبود و حتی در یک جایی این ادعا به امام حسن عسگری(ع) نسبت داده شد که ایشان گفتند این‌ها به ما ربطی ندارند حالا بعضی این را به تقیه و مبارزه مخفی حمل می‌کنند و می‌گویند خب اگر ایشان می‌گفت ما با این‌ها در ارتباط هستیم فوری بهانه‌ای برای اعدام بود. بعضی‌ها می‌گویند این نبود یا اگر این بود چیز دیگری هم بود و این که این‌ها در قیام صاحب زنج، با این که این‌ها شعارهای علوی و ضد حاکمیت و عدالتخواهانه و ضد برده‌داری می‌زدند اما شیوه‌های خودشان هم خیلی شیوه‌های خشن و غیر عادلانه بود انتقام‌های وحشتناک، از کسانی که گاهی بعضی‌هایشان خیلی هم مرتبط با حکومت نبودند و گاهی بی‌گناه بودند و از این قبیل. حالا هر کدام از این دو دلیل باشد یا هر دویش هم نقش داشته، می‌خواهم عرض کنم یک قیام‌های مسلحانه خیلی قوی هم اتفاق می‌افتاد که سال‌ها حکومت حتی در خود عراق نمی‌توانست این‌ها را سرکوب و کنترل کند و بعضی از این‌ها را معلوم بود که امام حسن عسگری(ع) حمایت می‌کند و قبول‌شان دارند ولی بعضی‌هایشان معلوم نبود مشکوک بود ولی بالاخره، حاکمیت را به شدت تضعیف می‌کرد. در دوره‌هایی هم می‌رسد که احساس خطر خیلی شدید می‌شود از جمله همان وقتی که بازداشت آخر و شهادت امام حسن عسگری(ع) اتفاق می‌افتد که در روایاتی نقل می‌شود که ایشان وقتی از زندان آخر آزاد می‌شوند آن چند سال آخر یک تلاش وسیعی می‌کنند برای این که آن شبکه وکلا و آن سیستم و قرارگاه وسیعی که ارتباطات مخفی شیعه در سطح جهان اسلام را رهبری و مدیریت بکند او را بازسازی کردند نهادینه کردند، نقاط ضعف آن را برطرف کردند و تقریباً برای یک دورانی که رهبری آشکار شیعه دیگر در کار نخواهد بود، آماده کردند و این کار بزرگ دیگری بود که امام حسن عسگری(ع) کردند. ایشان، عملاً یازدهم هم اما غایب بود! منتهی غایب به غیبت فیزیکی به شکل عادی. یعنی ایشان تمام عمرش در بازداشت و حصر و زندان بود عملاً شیعه ارتباط رودررو با امام حسن عسگری(ع) تقریباً نداشت. یک نوع تمرین مبارزه در عصر غیبت بود. یک جور تمرین تشکّل و فعالیت بدون رؤیت علنی رهبری و امام بود که بعداً امام زمان(عج) که خواهند آمد شما ایشان را حضوری نخواهد دید و امام حسن عسگری(ع) عملاً شیعه را برای ورود به عصر غیبت آماده کرد که تشکیلات داشته باشند، امید به آینده، اعتقاد قوی، ارتباط قوی، مبارزات را در ابعاد مختلف ادامه بدهند از طریق بعضی از اوصیاء عام، و شبکه‌های وکالت عام، اول نایبان خاص و بعد عام، بدون این که مستقیم امام و رهبر خودشان را ببینند و ضرورتی داشته باشد ببینند. قبل از آن بازداشت آخر امام حسن عسگری(ع) به مادر مکرّمه‌شان هشدار می‌دهند و می‌گویند که احتمالاً مشکلات تشدید خواهد شد و حکومت تصمیم خود را گرفته که ما را از سر راه بردارد. امام حسن عسگری(ع) و برادرشان جعفر کذاب را، شخص خلیفه دستور می‌دهد دوباره هر دو را بازداشت کنند و این آخرین بازداشت قبل از بازداشتی است که ایشان به شهادت برسند. بعد از حدود یکی دو ماهی ایشان را آزاد کردند از زندان بیرون آمدند و در بازداشت خانگی بردند و چند روز بعد هم گفتند ایشان در خانه‌شان فوت کرده‌اند، سکته کردند یا هر چی بوده! مثلاً خبر درگذشت ایشان را در خانه‌شان دادند. خب واضح بود که ایشان در خانه مسموم شدند ولی خواستند مرگ ایشان در سلول انفرادی اتفاق نیفتد بلکه دو کیلومتر آن طرف‌تر در منزل‌شان که تحت نظر است و یک زندان در پایگاه است آن‌جا اتفاق بیفتد. این وضعیت ایشان است و بعد هم آن تلاش وسیع و شدید حکومت برای این که فرزند ایشان به نام محمد، می‌دانید که همیشه می‌گوییم م ح م د، که گاهی جدا جدا نوشته می‌شود این همان ادامه آن بحث مخفی‌نگاری، تقیه و مبارزه مخفی بود که حتی اسم ایشان اسم ممنوع بود، اسم ایشان را کسی نباید می‌برد می‌دانید که «مهدی» لقب ایشان است به معنای هدایت یافته و هدایت‌گر، اما اسم شریف حضرت حجّت – محمد- است. اسم ایشان هم مخفی بود و بردن نام ایشان ممنوع بود. خود ایشان را حکومت خیلی تلاش کرد ایشان را که خبر بود که متولد شده و در این خانه متولد می‌شود بدانند و پیگیری کنند ولی نتوانستند دست‌شان به ایشان نرسید و این‌ها نکات بسیار مهمی است که باید توجه داشت که چقدر کار مبارزه، سخت بوده، ‌این تشکیلاتی که عرض کردم عملاً بعد از کربلا، این سازماندهی مخفی را امام حسن(ع) در مدینه شروع کردند بعد در کربلا یک ضربه سنگینی وارد شد بعد دوباره امام سجاد(ع) این شبکه را در زمان امام صادق(ع) بازسازی کردند و بعد از سقوط رژیم بنی‌امیه این تشکیلات وکالت یک مدتی علنی شد و خیلی تقویت شد نظم آن، وسعت آن و عمق آن، فرصت انتقال از رژیم اموی به رژیم عباسی پیدا شد و بعد ادامه پیدا کرد. زمان موسی‌بن‌جعفر(ع) دوباره این شبکه یک مقداری مخفی شد. زمان حضرت رضا(ع) که وارد حکومت شدند خیلی علنی شدند و دوباره به شدت تقویت شدند زمان امام جواد(ع) دستگاه با این‌ها دوگانه برخورد می‌کرد ولی بعد از زمانی که امام جواد(ع) را شهید کردند بخصوص زمان امام هادی(ع) و امام حسن عسگری(ع) به شدت سرکوب این جریان و تشکیلات شروع شد. این تشکیلات عملاً بعد از شهادت امام حسن عسگری(ع) و در دوران غیبت صغری و زندگی مخفی امام زمان(عج) نقش فوق‌العاده مهمی داشت چون به شدت تحت پلیسی‌ترین تعقب و گریزها بودند و گاهی ضربه می‌خوردند خودشان را بازسازی می‌کردند و از جمله نوّاب خاص امام زمان(عج) که در واقع شاگردان و اطرافیان و نیروهای امام حسن عسگری(ع) بودند از جمله جناب عثمان‌بن‌سعید که این‌ها خیلی نقش داشتند هم در مخفی کردن امام زمان(عج) از دوران کودکی و جوانی تا آخر دورة غیبت صغری، در آن دوران چند دهه، این چهار تن نوّاب نقش مهمی در مدیریت این شبکه داشتند و گاهی هم مسائل و هم وسعت و حجم کارها آن‌قدر زیاد می‌شد که هر منطقه و هر قرارگاهی، گاهی خودش به چند شبکه وکالت و چند قرارگاه جزئی‌تر تقسیم می‌شود بخصوص که عرض کردم این چند امام آخر ما، اواخر امام جواد(ع) و بعد امام هادی(ع)، امام حسن عسگری(ع) و حضرت حجت(عج) به شدت تحت نظر و کنترل شدید بودند تحت تعقیب بودند. شیعه ارتباط مستقیم با این‌ها خیلی نمی‌توانست داشته باشد و عملاً از طریق این شبکه‌ها ارتباط‌ها برقرار بود و حتی جالب است در جایی دیدم همان افراد خاصی که گاهی می‌آمدند و می‌توانستند با امام حسن عسگری(ع) ارتباط حضوری برقرار کنند مواردی بود که امام حسن عسگری(ع) با آن‌ها هم رودررو صحبت نمی‌کرد با یک حفاظی از پشت یک پرده‌ای، دری این‌طوری بود. حالا این می‌توانست ملاحظات اطلاعاتی و امنیتی باشد و از یک طرف هم آموزش این که از این به بعد یاد بگیرید که چگونه با رهبرانی که نمی‌بینید و ارتباط مستقیم ندارید بتوانید کار بکنید. امامتی که امام آن ارتباط مستقیم و حسی با او ندارید، عادتشان بده و این نوید عصر غیبت مهدویت بود که چگونه باید در آن عصر هم آماده باشید برای کار و مبارزه. مواردی نقل می‌شود مثلاً امام حسن عسگری(ع) وقتی از یک جایی دارند با مأمورین حکومتی عبور می‌کنند کسی می‌خواهد بیاید جلو، علامت می‌دهد که می‌خواهد با ایشان یک کلمه حرف بزند سریع یک کس دیگری یک مرتبه یک یادداشت در دست آن شخص می‌گذارد که معلوم بود این از قبل آماده شده که به هیچ وجه جلو نروید و با امام حسن عسگری(ع) نه صحبت کنید، نه خوش و بش کنید، نه حتی نگاه خاص نکنید چون کاملاً ایشان تحت نظر است و هرکس علامت خاصی بدهد که ایشان را می‌شناسد شما فوری بازداشت خواهید شد بنابراین به هیچ وجه حتی سلامی، لبخندی، نگاه خاصی نکنید و بدون هیچ چیزی از کنار ایشان عبور کنید. یا نایبان خاص که از رهبران تشکیلات مخفی است، ایشان ظاهراً شغل‌شان تجارت روغن و در کار روغن‌فروشی است و جالب است که زیر ظرف روغن به شکل خاصی معمولاً نامه‌هایی جاسازی می‌کرد که از طریق این‌ها ارتباط بین امام حسن عسگری(ع) در بازداشتگاه با کل آن شبکه جهانی شیعه حفظ می‌شد، سؤالات آن‌ها جواب داده می‌شد. به لحاظ مالی، نظامی، سیاسی، اعتقادی، تعیین تکلیف می‌شد پاسخ شبهات آن‌ها داده می‌شد، و از این قبیل کارها.

در روایت دیگری خواندم که هم در زمان امام هادی(ع) و هم امام حسن عسگری(ع) پدر و پسر امامین عسگریین (سلام‌الله علیهما) حتی حیواناتی را آموزش داده بودند چه پرنده چه شتری، اسبی، که این‌ها چه مسیری را چگونه بروند و بیایند و از طریق این‌ها یکسری پیام‌هایی منتقل می‌شد این‌ها خیلی مهم است و مواردی از این قبیل زیاد است. برای این که درست بفهمیم امام حسن عسگری(ع) در چه شرایطی چه کار عظیمی کردند.

یکی هم انحرافات و خیانت‌های داخل تشکیلات بود. کسانی مثل فارس‌بن‌حاتم بودند که این از نیروهای خود امام هادی(ع) و امام عسگری(ع) بود ولی بعد بخصوص وقتی ارتباط امام عسگری(ع) بطور کامل با شیعه قطع بود این‌ها از این فاصله سوء استفاده می‌کردند. اولاً گاهی بین‌شان اختلافاتی افتاد مثلاً این علی‌بن‌جعفر یکی دیگر از یاران و نزدیکان امام عسگری(ع) بین این دوتا سر مسائلی اختلاف افتاد، و رقابتی بود یا هر چه بود امام حسن عسگری(ع) از داخل بازداشتگاه تلاش کردند که بین این‌ها دوتا سرتیم مصالحه بشود ولی نشد. بعد به این نتیجه رسیدند که مشکل از طرف فارس‌بن‌حاتم است او یک مقداری مریض است و او دارد اوضاع را بهم می‌ریزد. به این جمع‌بندی رسیدند از داخل زندان، امام حسن عسگری(ع) به شبکه شیعیان‌شان به سرگروه‌ها پیام دادند که از این به بعد رابطه‌تان را با فارس قطع کنید و اسرار و مسائل را با او در میان نگذارید، در جلسات خاص دعوتش نکنید و پول و وجوه و امکانات مالی را دیگر به او ندهید و از طرف ما فعلاً با علی‌بن‌جعفر کار کنید نه با فارس‌بن‌حاتم. ولی امام حسن عسگری(ع) تأکید کردند که او خودش مطلع نشود که من این را گفتم، این خبر پخش نشود که این تحریک نشود چون این آدم الآن دنبال منافع خودش است و دیگر خدا یادش نیست. کم‌کم باید بدون این که حساس بشود و تحریک بشود از داخل گردونه تشکیلات کنار برود و او را حذف کنید و رابطه‌ها را با او قطع کنید. خب اما او کم‌کم فهمید که به نحوی بایکوت و تحریم شده و از آن طرف هم اهل دنیا و قدرت بود و از دست امام حسن عسگری(ع) و این شبکه عصبانی شد و بخشی از اطلاعات آن‌ها را به حکومت لو داد. از آن طرف بعضی از کسانی که او از قبل رابط‌شان بود که خبر و پول و امکانات به این قرارگاه و تشکیلات و مبارزه می‌رساندند این‌ها را می‌گرفت و خودش مصرف می‌کرد و به کسی نمی‌داد. یعنی خودش روابط بخشی از شیعه را که از طریق او با امام حسن عسگری(ع) مرتبط بودند این‌ها را خودش قطع کرد. آن بخش‌ها را عملاً به نفع خودش مصادره کرد. به آن‌ها هم نمی‌گفت، آن‌ها هم خبر نداشتند که این شخص دیگر با امام حسن عسگری(ع) نیست و از شبکه جدا شده و انشعاب کرده و فاسد شده است. این هم نه اطلاعات را از آن‌ها به امام حسن عسگری(ع) می‌رساند و نه امکاناتی که می‌رسید که چقدر پول، وجوهات، چه اخباری و... و از این طرف هم دستوراتی که بود ایشان دیگر منتقل نمی‌کرد و گاهی خودش هم در جریان نبود تا این که امام حسن عسگری(ع) به این نتیجه رسیدند که دیگر تحمل این شخص و وجود او بدون آگاهی دادن به دیگران یک جور خیانت است و او از حد اشتباه و خطاهای کوچک گذشته و وارد بحث خیانت شده است، هم خیانت عقیدتی به مبانی تشیّع و هم خیانت سیاسی به مبارزین و لو دادن این‌ها و از این قبیل. پیام‌هایی برای او فرستادند و او را نصیحت کردند که این کار را نکن، شما خودت را اصلاح کن و این روش را ادامه نده، فایده‌ای نکرد و فرمودند که شما دیگر مسئولیتی و وکالتی از طرف ما ندارید و دوتا نامه مکتوب هم نوشتند که گفتند این نامه را پخش کنید که آن‌جا حتی این فارس را صریح طرد می‌کنند و او را لعنت می‌کنند و می‌گویند این آدم فاسد و مفسد است این دیگر با ما نیست حواس‌تان باشد. لذا از این به بعد هم فارس شمشیر را از رو بست و به مبارزه علنی با امام حسن عسگری(ع) و جبهه انقلابی و علوی شروع کرد. ما دوره خودمان هم از این تیپ آدم‌ها داشتیم و داریم. یک کسانی که یک دوره‌ای در مبارزه بودند خطر کردند هزینه‌هایی پرداختند زحماتی کشیدند بعد سر مسائلی کینه، غرور، حسادت، فساد اخلاقی، فساد مالی، جاه‌طلبی، ریاست‌طلبی، و از این قبیل، یک مرتبه جبهه عوض می‌کنند و آن طرف می‌روند شروع می‌کنند بدترین برخوردها، توهین‌ها را می‌کنند و گاهی حرف‌هایی که حتی دشمنان هم نمی‌زنند این‌ها می‌زنند و خیانت‌های مالی و سیاسی می‌کنند و حتی به جبهه دشمن ملحق می‌شوند ما از این قبیل مسائل در این 45 سال – 50 سال مکرر دیدیم هنوز هم داریم می‌بینیم بعد از این هم خواهد بود.

این شروع کرد به فسادانگیزی و لو دادن شبکه‌های حکومت که این‌ها را بازداشت می‌کردند اعدام می‌کردند و هم ایجاد بدعت بین شیعه، کسانی که فقط با او ارتباط داشتند و رابط دیگری از قبل نداشتند. این عقاید انحرافی را به آن‌ها می‌گفت به اسم شیعه، و بخش‌هایی از شیعیان را منحرف و مرتد می‌کرد تا این که امام حسن عسگری(ع) پیامی به بعضی از نیروها دادند که این آدم دیگر اصلاح‌پذیر و نصیحت‌پذیر نیست و یک محارب و یک خائن است و دارد ضربه می‌زند و عده‌ای را به کشتن داده است این باید اعدام بشود بروید این را اعدام انقلابی کنید در واقع حکم شرعی و دادگاهی او این است و از داخل بازداشتگاه امام حسن عسگری(ع) فرمودند که این حکم شرعی خدا را بروید در مورد او اجرا کنید و خب این اتفاق هم افتاد و یک تیم از نیروهای چریک و مجاهدینی که با دستگاه حکومت درگیر بودند و بعضی از همرزمان‌شان در اثر این کارهای فارس و خیانت‌هایی که کرد کشته شدند و ضربات سنگینی به شیعه زد این را رفتند و اعدامش کردند و حکم الهی در مورد او اجرا شد. امثال عثمان‌بن‌سعید هم که هم در زمان امام هادی(ع) و هم در زمان امام حسن عسگری(ع) فعالیت می‌کرد یک شبکه، حالا راجع به مبارزه مخفی یعنی تقیه و شیوه‌ها و تاکتیک‌هایی که این‌ها انجام می‌دادند چطور بود حتی وقتی امام حسن عسگری(ع) به شهادت رسیدند حکومت، یک تیم پزشکی و تیم قضایی و حقوقی آورد که با احترام ایشان را دفن کنند و همه شاهد باشید ما ایشان را نکشتیم ایشان در بازداشت بوده و به مرگ طبیعی مرده است! حالا چطوری ایشان در 29 سالگی به مرگ طبیعی مرده‌اند! می‌خواهند حتی می‌خواهند تشییع جنازه حکومتی تشکیل بدهند یعنی حتی دستگاه حکومت می‌آیند که بر پیکر ایشان نماز بخوانند و همین جناب عثمان‌بن‌سعید نمی‌گذارد و مراسم خاکسپاری و دفن امام حسن عسگری(ع) را مدیریت و سازماندهی می‌کند که اجازه ندهد حکومت تحریف کند و سوء استفاده کند و از آن طرف حضرت مهدی(عج) را که کاملاً تحت تقیب و مخفی بودند زمینه ایجاد می‌کند که این کودک بیاید و بر پیکر پدر نماز میت را بخوانند و بعد هم دوباره به نحوی مخفی بشوند که دستگاه اطلاعات حکومت به هیچ وجه نتواند به ایشان دسترسی پیدا بکند. این هم خدمت نوّاب خاص، از جمله جناب عثمان است که در عصر غیبت صغری و اختفاء حضرت حجّت(عج) نقش مهمی ایفا کرد.

مجدداً شهادت امام حسن عسگری(ع) را تسلیت عرض می‌کنم و انشاءالله اگر عمری و فرصتی بود در مورد دیدگاه‌ها و فرمایشات و آموزه‌های ایشان در ابعاد مختلف انسانی، حیات، و سیک زندگی انشاءالله بیان بشود.

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته



نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha